یوجین برداک[۱] در کتاب چارچوب نظری خود، بهترین تمرین را چنین ارائه میدهد:
بهترین تمرین، یک راهنمای عملی برای تجزیه و تحلیل سیاستهاست که مسیر آن بر هشت پایه (تحلیل سیاست) استوار است.
- مشکل را تعریف کنید.
- شواهد و قرائن بروز مشکل را جمعآوری کنید.
- گزینههای جایگزین را تعیین کنید.
- معیارها را انتخاب کنید.
- برای کسب نتایج، برنامهریزی کنید.
- معامله کنید.
- تصمیم بگیرید.
- و در نهایت داستان سناریو خود را شروع کنید.
این در حقیقت یک متد برای حل مشکل است و البته کمی خوشبینانه به نظر میرسد. اینکه شما ابتدا بفهمید مشکل چیست، چرا واقع شده، میخواهید چطور درستاش کنید و در آخر چگونه برنامهریزی بکنیم که آن مسئله حل شود. چیز خوبی است اما انتقاد رایجی که معمولا بر این نوع تفکر گرفته میشود این است که در خصوص تأثیر مورد انتظار تمرینات هیچ آزمایش یا ارزیابی صحیحی صورت نگرفته. این یعنی اگر روش فعلی استفاده شده بیاثر باشد، اجرای یک گزینهی جایگزین امیدوارکننده پس از وزن دادن به سایر گزینهها، ممکن است ارزش ریسک داشته باشد.
مثلاً شما دچار مشکل در رفتگی مهرهی پنجم کمرتان هستید، مشکل را میدانید برای داشتن یک ستون فقرات سالم، تصمیم میگیرد درمان را آغاز کنید، چند گزینهی جایگزین پیش روی شماست، اولی نرمش و شنا در استخر است، دومی عمل جراحی است و سومی استفاده از فیزتراپی این یعنی شما برای رسیدن به هدف سه تمرین در نظر گرفتهاید ایرادی که اینجاست اینست که پس از انتخاب یکی از روشها اگر نتیجه نگیرید و بیاثر باشد استفاده از روش جایگزین ممکن است ارزش پذیرفتن ریسک را نداشته باشد.
سادهتر صحبت کنم در این سناریو اگر شما، از روش عمل جراحی استفاده کنید و نتیجهی آن بیاثر باشد شک نکنید نتیجهی مطلوب نه تنها حاصل نمیشود بلکه مشکل جدیدی هم پدیداری میگردد. بطور عامیانه برای اصلاح ابرو چشم را کور نکنید!
اما فردی دیگری بنام برتس اشنایدر[۲] و همکارانش یک روش شناسی دقیقتری برای تعریف تمرین خوب ارایه کردهاند
و آن روش متناوب برای تحقیق در مورد بهترین تمرینات است رویکرد اشنایدر بسیار فنیتر از روش برداک است و به بررسی کامل و مقایسهای کلیهی موضوعات میپردازد. بدین معنا که یک عمل زمانی واقعاً بهترین عمل است که در همهی زمینهها بخوبی ارزیابی و مقایسه شده باشد، در حالی که در عمل برداک، فقط نمونههای موردی مورد تجزیه و تحلیل قرار میگرفتند. اشنایدر همچنین تأکید دارد که برای اینکه چیزی به عنوان "بهترین عمل" تلقی شود، باید از طریق یک فرآیند مقایسهای روششناسی به این یقین رسید لذا باید تمام رویکردهای مربوطه را در نظر گرفت و تمام موارد هر رویکرد باید اعتبارنامهی درستارزیابیشده را دریافت کرده باشند، زیرا بیتوجهی به انجام این کار و هر کدام از رویکردها منجر به استفاده نامناسب از اصطلاح "بهترین" میشود. مقایسهی تمرینات شاید یک روش خوب باشد، اما ممکن است غیرقابل اعتماد باشد. زیرا روششناسی مقایسهای تابع شرایط مختلف و نمونه دادههای آماری زیادی است و اگر سناریو مشکل در رفتگی مهرهی کمر را با یک تمرین خوب در متد اشنایدر بخواهیم تعمیم دهیم یعنی، باید تمام راهکارهای رفع مشکل را با هم مقایسه کرد، در افرادی که این روشها را انجام دادهاند نظرسنجی کرد، مقایسه کرد، ارزیابی کرد، اعتبارسنجی نمود و در نهایت از صفت "بهترین" برای آن استفاده کرد! اگرچه متد او بیشتر به واقعیت نزدیک است و چندان شبیه متد برداک خوشبینانه نیست زیرا بازهی زمانی ارزیابی هم بُعد موثری است که بر روی این تفکر بیتاثیر نیست.
مثلاً با روش برداک کرونا یک ویروس است، واگیر است، روشهای جلوگیری از ابتلا فلان و فلان و.. است و درمان فلان. چند دارو هم تست میشود نتیجه نداد داروی جایگزین! این یعنی تمرینات خوب سریعتر و خوشبینانهتر.
اما در روش اشنایدر در مرحلهی واگیری دنیای ارزیابی و مقایسه باید صورت گیرد در مرحله جلوگیری هم همینطور و برای تولید دارو نیز تمام ارزیابیها و تستها باید صورت گرفته باشد و تا نتیجهی اینکه "این" بهترین دارو است، حاصل گردد. این یعنی تمرینات خوب کندتر ولی بادقت بیشتر!
در کل در خصوص مفهوم بهترین تمرین بسیاری نظریهها متفاوتی هست اما روش برداک و اشنایدر تا حد قابل قبولی مورد پذیرش جامعهی جهانی واقع شده هرچند هنوز هم نقدهای هم به هرکدام از آنها وارد است!
[۱] Bardach, Eugene یوجین برداک استاد سیاست های عمومی در دانشگاه کالیفرنیا ، برکلی است. وی نویسنده "عامل مهارت در سیاست، اجرای بازی، یک راهنمای عملی برای تجزیه و تحلیل سیاست" و اخیراً "گرفتن آژانسها برای همکاری با هم: تمرین و نظریه کاردستی مدیریتی" است
[۲] Bretschneider