مدیران ارشد یا مدیران وحشت!؟
نشانه ها و پیامدهایی که همه در بیشتر کسب و کارها می بینیم
علم نوین مدیریت دیگر از داشتن یک رئیس یا مدیری که بخواهد یک تیم یا یک سازمان را به سوی موفقیت هدایت کند هیچ حمایتی نمی کند بلکه به جای آن رهبری را برای این نقش حیاتی در نظر گرفته نه مدیری! رهبری به هدایت کردن امور می پردازد، در حالیکه مدیریت به اداره کردن امور مربوط می باشد.
مگر مدیریت چه اشکالی داشت!؟ مدیریت دیگر هیچ مزیتی ندارد چون سراسر اشکال است واژه مدیری در علم مدیریت نوین دیگر جایگاهی ندارد و به جای از رهبری استفاده می شود. گیریم که واژه را تغییر دادیم چه هدفی دارد!؟ آیا با تغییر این عنوان اتفاقی می افتد!؟
قطعاً تغییر عنوان همان تغییر کلاه است و آدمها همانی هستند که بودند اتفاق را باید در تغییر رویکرد و اندیشه جستجو کرد نه در واژه.
در یک کلام، رهبری: هنر نفوذ در دیگران است، که تاثیرگذاری این هنر باید به گونه ای باشد که سبب ایجاد انگیزش برای افراد شود و آنها از روی میل و علاقه در جهت دستیابی به اهداف سازمان تلاش کنند.
و مدیری: همان هنر انجام دادن کارها به واسطه دیگران است، بدین معنا که از کلیه منابع قابل دسترس برای رسیدن به اهداف از پیش تعیین شده، استفاده شود.
مدیری یا رئیسی همان: احترام با ترس، رعایت سلسه مراتب، اطاعت بی چون و چرا، قدرت منیّت است!
که همین عوامل سبب کاهش انگیزه های کارکنان می شود.
و مدیران ارشد برای توسعه کسب و کار فقط خودشان! از مدیران میانی نهایت حمایت را می کنند تا آنها به معنای واقعی عصر برده داری نوین بتوانند بر کارکنان سازمان حکومت کنند!
به عینه سال ها در چنین سازمان هایی انجام وظیفه کرده ام مدیران ارشدی دیدم که با اعطای حقوق های نجومی، مزایا و امکانات فوق العاده به مدیران میانی، آنرا را در انحصار خود می گرفتند. تا آنها نیز کارکنان را به ظالمانه ترین وجه به سوی سودآوری برای یک عده ای خاص بکار بگیرند، داستان ها و تجارب زیادی از این جنس دارم که پرداختن به آنها اسائه ادب می شد تا ذکر کنم. این مدیران ارشد همان مدیران وحشتی هستند که حتی کارکنان از مواجه شدن با آنها دست و پایشان از ترس می لزرد!
۱۰ نشانه بد مدیران وحشت
آمار بسیاری تکاهنده و ترسناکی از مدیریت ارشد (وحشت) در دنیا طی یک نظرسنجی به دست آمده که از زوایای مختلف بررسی شده، اما ابتدا، بیایید نگاهی به آمارهای کاری در مورد این مسئله بیندازیم ...
۳ نفر از ۴ کارمند گزارش می دهند که رئیس آنها بدترین و پررنگ ترین بخش کار آنها است.
۳۷٪ از کارکنان می گویند که رئیس آنها موفق به انجام اعتباری برای آنها نشده.
کارکنان دارای مدیران بد، یکی از کم کارترین افراد هستند. (تصور کنید این چقدر هزینه را به سازمان ها تحمیل می کند!)
1. آنها مخالفت را نمی پذیرند.
اگر یک نفر در مورد رئیس اش شکایت کند، بهترین شانس او این است که ممکن است در میان دو نفر اختلاف نظر صورت بگیرد در حالی که در میان مدت باید آن یک نفر فاتحه خودش را بخواند چراکه اگر مستقیماً او را اخراج نکند کاری می کند که خودش از سازمان برود چراکه دارای عقایدی مخالف عقیده مدیر است! این یک علامت هشدار دهنده است! به طور منظم، من با بسیاری از مدیران دیدار می کنم که هنوز تصمیم می گیرند زمان خود را به دست بگیرند و یا سر خود را شبیه کبک در برف، پنهان کنند، همین موضوع در پروژه های بزرگ و تیمی، معمولا نشانه ای از عدم امکان دسترسی به فرصت برای حل مسئله برای نیروهاست. جایگزین کردن افراد شاکی و یا مخالف نظر او یک کار کثیف است اما به عقیده او یک روش تصنعی برای پیشرفت است در حالیکه همین موضوع باعث درد بیشتر و بروز مسائل بزرگتر خواهد شد. و به برداشت خودشان، یک سیب گندیده را باید از سایر سیب ها جدا کرد، درحالیکه اگر خود مدیر را صندوق نگهداری این سیب های بدانیم این صندوق بی خاصیت خود باعث گندیده شدن سیب های می شود.
2. آنها فاقد بینایی هستند.
با توجه به نظرسنجی، شادترین افراد کسانی هستند که دارای یک رهبر با چشم انداز قانع کننده ای از آینده کار هستند و مسیری روشن برای رسیدن به آن برای همه تداعی می کند. مدیرانی که فاقد بینایی لازم هستند تمرکز خود را از دست می دهند و نمی توانند اولویت های خود را برای تیم های خود تعیین کنند یا آنها را به بهترین نقش خود الهام بخشند. کارفرمایان بد، کارهای خود را با کارهای غیر عملی انجام می دهند که در پایان روز هیچ تاثیری بر موفقیت تیم یا سازمان ندارند.
ادامه مطلب در صفحه بعد…
بله درسته
بسیار عالی