3. آنها را جایی نمی توان پیدا کرد.
بی شک، شاید آنها فوق العاده مشغول هستند! و نمیتوانند در جلسات شرکت کنند یا با سایر مدیران صحبت کنند و اگر هم باشند سایه ای کوتاه است که حضورشان نه تنها کمکی به دیده شدنشان نمی کنند بلکه مزید آزار بیشتر و سوق دادن جلسات و قرارها منجر به ایجاد حواشی منفی برای کارکنان خواهد شد همین موضوع نشانگر ناسازگاری آنهاست (نشانه ای روشن از عدم بینش و اولویت به زمان و منابع ارزشمند انسانی) بنابراین بسیاری از تیم ها به طور مستقل از مدیران خود کار می کنند زیرا این نوع مدیران شبیه خرگوش هایی هستند که فقط از خارج محل کار اوضاع را بصورت تصنعی تعقیب می کنند.
4. آنها احساس برتری می کنند.
هنگامی که مدیر وحشت در مقابل شماست تمام گفتار شما باید:" بله، چشم قربان" باید باشد در غیر اینصورت شما فاقد رفتار صحیح سازمانی هستید! اتفاقی که برای خود من بارها پیش آمد زمانی که در حضور مدیران ارشد بودم بی هیچ واهمه سعی در ارایه خدمت به آنها می کردم و از بله قربان گفتن بیخود و بیجا خودداری می کردم اما ذره ای بی احترامی نمی کردم اما متاسفانه گویی آنها نیازی به خدمت حرفه ای و صحیح ندارند و همان بله قربان گفتن بیشترین اثر را دارد!همین موضوع بعدها، ایرادی برای من ایجاد کرد بنام عدم رعایت احترام به مافوق!
این موضوع ناشی از اینست که یا آنها با مرزها، رفتار صحیح مشکل دارند و شدیداً نیاز به بهبود مهارت های ارتباطی خود دارند یا به اهمیت تاثیر این وظایف در تیم خود اهمیت نمی دهند. یا اصلاً با واژه سرمایه های انسانی بیگانه اند!
حتی بدتر، شما ممکن است با یک مدیر برخورد کنید که فقط می خواهد از همه یک نردبان ترقی برای خود بسازد نظیر این ها فراوان هستند و نیازی به شرح نیست! آنها بدون توجه به هزینه، فقط وعده های پوشالی به زیرمجموعه خود می دهند و زمانی که موعد وعده می رسد به بهانه های عدم بودجه، شرایط اقتصادی، نارضایتی کاربران، نارضایتی مدیران ارشد و... از زیر بار وعده ها نیز شانه خالی می کنند. در نهایت تیم آنها ناامید شده و از وعده ها خسته شده و خیلی ساده افراد حرفه ای جایشان را به افراد ناشی خواهند داد و آنها نیز پس از مدتی جایگزین می شوند این داستان همواره ادامه دارد تا آنجایی که اکثر سازمان های کشور بیشترین نرخ تغییرات و جایگزینی منابع انسانی را دارد. و بیشترین ترافیک ناخواسته از جابجایی ها را متحمل واحد انفورماتیک می کند! یک ترافیک بیخود، هزینه بر و سودجویانه برای عده ای خاص!
5. آنها خیلی راحت دروغ می گویند.
یک رئیس که دروغ می گوید بی اعتبار است، مهم نیست که چقدر خوب دروغ می گوید. دلایل بسیاری وجود دارد که چرا دروغ می گویند، از مهارت های ارتباطی ضعیف و یا واقعیت به دلیل ترس از عواقب ناشی از نقص کاراکتر شخصیتی تا استثمار نیرو تا برآورده شدن نیازمندی اش! آنها به ظاهر صادق اما در اصل یک دروغگو هستند که به دروغ های خودشان هم عادت کرده اند زیرا ایجاد تنش و درگیری و تفرقه را مبنای حکومت بهتر می دانند.
6. آنها بازخوردهای نامربوط می دهند.
هنگامی که مدیر بازخورد مبهم ارائه می دهد در حقیقت به شما هیچ اطلاعات مفید برای بهبود، نمی دهد، مثلاً شما هرکاری که بکند از خانه و خانواده و جان هم مایه بگذارید هیچوقت رضایت آنها را ۱۰۰% به دست نمی آورید چراکه همیشه باید منتظر نقد منفی و مبهم آنها باشید، این نشان می دهد که آنها مجهز به رهبری نیستند و یا اطلاعات را از شما محروم می کنند تا همواره نوعی از اهرم داشته باشند. بی شک این شخص بازیکن خوبی برای رهبری تیم نیست متأسفانه، سیاست های اداری هنوز هم در بسیاری از محل های کاری وجود دارد و کسانی که می توانند به آن پایان دهند (کارفرمایان) بازی را هدایت می کنند. نقص های شخصیت دیگر ممکن است شامل شنوایی، نوسانات خلق وخوانی، اختلالات میکروبی یا فقدان مرزها باشد.
7. آنها دستوری هستند.
اساساً هیچ استنباط حرفه ای یا تخصصی را به راحتی نمی پذیرند چون دستور در هر صورت باید مطابق میل آنها انجام شود. مهم نیست سازمان یا منابع انسانی کجا در حال تخریب شدن هستند مهم این است به واسطه پیشبرد هدف های شخصی، اقدامات باید چگونه در کنار هم چیده شوند.
8. آنها هرگز اشتباه نمی کنند.
مدیران وحشت بر این باورند، که اعتراف به اشتباه نشانه ای است که می تواند خطرناک باشد. در یک مطالعه مستقل، ۹۱٪ کارکنان گفتند که آنها مبرا از هر خطایی هستند داشتن اشتباهات فقط مربوط به پرسنل است و زمانی که یک پروژه شکست بخورد او پساخگو نیست بلکه همیشه یک گلوله برای نشانه گرفتن یک یا چند عضو هست. اگر آنها دائما انگشتان اشاره را به سمت شما یا شخص خاصی می گیرند این یک نشانه واضح است از مقصر جلو دادن دیگران است و شانه خالی کردن از اشتباهات خود!
ادامه مطلب در صفحه بعد…
بله درسته
بسیار عالی